فرياد ساکت
کاش مي دانستي اي عزيز
عشق هرگز خوب با من تا نکرد
سرنوشت دردناکم را چرا
هيچ دست خطي نزد امضا نکرد
من پر از فرياد هاي ساکتم يا درختي در ميان يک کوير
شعري از جنس صبوري گفته ام
تا ابد در واژه هاي خود اسير
سرگذشت شعر هايم قصه شد
قصه هاي روشن دلدادگي
بعد از اين تصوير تو يک خاطره ست
غصه را در چشم هايت خواندام
قلب پر مهر و پراز عشق تو را
عذر مي خواهم اگر رنجانده ام
موفق باشيد
ياهو