سلام عزيز
باز هم باران باز هم آن روز ها و شب هايي كه همرنگند
روز هيچ از روز پيدا ني وشب از شب نگسلد گويي
آه.... گويا باز هم بايد
هفتهاي را رفته پندارم هفته اي زرين از شبانروزان فروردين
غرق خواهد گشت در بيهودگي شايد
بس كه باران شبانروزي آيد و آيد
و دريچه ي روزني زين سقف ماتمفام نگشايد
********************
باز هم آن روز و شب هايي كه تاريكند
روز همچون شبچراغ رنگها خاموش همچنان رنگ چراغان، مات
باز گويي تا پسين واپسين ايام همچنان در گريه خواهد بود
اين سياه، اين سقف ماتم، بام بياندام
********************
باز باران، باز هم باران
چون پرير و دوش و دي، امروز
باز باراني كه ساعتهاست مي بارد زين سياه ساكت دلگير
قطره ها پيوسته همچون حلقه زنجير
باز آن ساعات پي در پي نشستن، وز پس شيشه اشكريزان خدا را ديدن و ديدن
گوش دادن، غرق انديشه از مدام ناودانها ضجه شب را
و گشودن گاه با ترجيع تصنيفي بسته لب را و نياوردن به خاطر هيچ مطلب را
********************
محرم غمگينم، اي شيطان شعر، اي نازنين همزاد باز در اين تيرگي ها از تو خوشنودم
با شگفتي هاي هستي اين كهن بازيچه بيهودگي امشب
از تو خوشنودم كه بازم پاره اي بر آفرينش زهر خنداندي
از تو نيز اي باده خرسندم سرد نوشاندي مرا و گرم پوشاندي
وسپاست ميگزارم، اي فراخاي خيال امشب كاندرين باران بي پايان همچنان بي انقطاع آيان
با سكوت سرد من دمساز همعنانم تا ديار ناكجا راندي
ور سيلم بودي و ترجيع شيواي خموشي را در حزين ساز من ،سوي چشمانداز روحم، باغ تنهايي
راندي و آنگه مرا خواندي به تماشاي تماشايي
ور نه امشب، باز هم باران زندگي را زهر من ميكرد ور نه كس جز بيكسي آيا
با سكوت من سخن مي كرد؟
========================
بسيار عالي بود - موفق و پيروز باشيد در پناه خدا