بازدید امروز : 39
بازدید دیروز : 0
به نام خدا
سلام دوستان...
خوبین؟....خوشین؟.....مگه میشه خوش نبود آره چرا نمیشه؟وقتی انقدر آدم با دیدن دورو ورش حرص می خوره می تونه خوش باشه؟نه والا...
رفتین نماز؟.....مصلا!.....خوش گذشت؟....آره خوش میگذره ولی برای کسیکه چشماشو بسته باشه ...من که نرفتم چون حرص می خوردم اگه میرفتم....کاشکی یه ذره هوای این مردم و داشتن.به جای اون فرشای بلا استفاده یا اون موکتای آلمانی تو یه ذره پالاز موکت برای زیر پای مردم می خریدن که زنای بیچاره رو سیمانا واینسن نماز بخونن تازه یه تیکه رو هم که موکت کردن قسمت مردا بوده...اینجا هم بوی تضاد میاد.....ولی بازم این مردم خاموش هیچی نمیگن.....حقمونه به خدا حقمونه هر چی سرمون بیاد چون هیچ وقت حرف نزدیم...
نمیگم چرا فرش ننداختن چون وقتی آدم داره اون نمازو می خونه وقتی میگه اللهم اهل الکبریاء و العظمه همون عظمت میبرتت یه جای دیگه از اینجا میکنتت دیگه برات مهم نیست کجایی چی زیره پاته بغل دستیت کیه ولی حرفم اینه که اینجوری رسمش نیست این مردم برای خاکشون پدر از دست دادن .پسر از دست دادن اصلا چرا اینارو میگم تو یه جمله یه تکیه گاه از دست دادن ....برای نفتش خون دادن حالا با این همه ثروت........
تنها اینا نیست خیلیا نه تکیه گاه دادن نه خون !خیلیا خودشونو از دست دادن روحشونو...مثل زنای جنوب..
وقتی یه فیلم داره نشون میده کافیه یقه یکی یه ذره باز باشه کلی تصویر کشیده میشه ولی از اون ور تصویره یه مرد برهنه با یه کم تاری رو میتونی تو صفحه ی تلویزیونت ببینی.....هیچ اشکالی هم نداره ....فقط کافیه یه ذره دلت بسوزه برای چی؟من نمیدونم..اگر کسی داره با یه سگ شکنجه میبینه مطمئن باش یه جا عین یه سگ یکیو شکنجه داده....نشون دادن این چیزا اجازه می خواد از تمام کسایی که حق دارن...وقتی یه مرد بعد از چند سال که زنشو عراقیو کشون کشون جلو چشاش بردن حالا زنش برگشته و جلوش وایساده از اشکه تو چشاش.. از بغض تو گلوش.. از دل شکستش باید اجازه گرفت ...از اونیکه سنگ صبورشو همونا که برادره دینی مان بردن باید اجازه گرفت بعد ازشون دفاع کرد...فقط چون دینمون یکیه؟؟؟؟؟؟کسی که احکام شرعی یه زن همسر دار براش اهمیت نداره برادر دینی من نیست شما رو نمیدونم.
بگذریم نمیدونم چرا بحثم به اینجا کشید ولی دلم پر بود از دفعه اولی که شکنجه گاهه ابوغریبو با یه آهنگه سوزناک دیدم.
یاد این شعر افتادم......
دیدم آنان را بی شماران
که دل از همه سودایی عریان کرده بودند
تا انسانیت را از آن علمی کنند و در پس آن
به هر آنچه انسانیت است
تف می کردند.... (ا.بامداد)
بقیشم خیلی قشنگه ولی نمینویسم اگه کسی خواست کامنت بذاره.
ولی بازم همرو بی خیال خاک و عشق است ......خاک کشورت یا عشقت
این شعرو تا آخر بخون با دقت اگه حالشو نداری بذار بعدا بخون..
روزی ما دوباره کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد
ومهربانی دست زیبایی راخواهد گرفت
روزی که کمترین سرود..بوسه است
وهر انسان برای هرانسان برادری است
روزی که دیگر درهای خانه را نمیبندند
قفل...افسانه ایست
وقلب ..برای زندگی بس است.
روزی که معنای هرسخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی.
روزی که آهنگ هر حرف..زندگی است
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم.
روزی که هر لب ترانه ایست
تا کمترین سرود بوسه باشد.
(ا.بامداد)
لینک دوستان
اشتراک