بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
به نام خدا
بازم سلام.....
پست قبل گفتم خندیدم ولی ....................
دلم گرفته....گفتم که خردادیا حال خودشونو نمیفهمن....قایقم امروز خیس خیسه...دیگه پایه سفر نیست....یاریم نمیکنه.....هی فرو میره تو آب..تا ته آب...غرقم میکنه تو خودش...تو دریای دلش....میره پایین آروم آروم.....دلم یه سفرمیخواد..تنهای تنها....خودم پای پیاده....دلم یه گنبد طلا میخواد....یه ضریح بهش تکیه کنم...یه صحن انقلاب که هیشکی توش نباشه ...من باشم و خداو خودش...هیشکی نباشه تا بتونم این صدای خستمو آزاد کنم....بگم خدا پس آهه دل من چی میشه...نمیشنوی؟؟؟؟گوش کن!!!!فقط یه لحظه گوش کن....بازم نمیشنوی؟؟ ...آره خوب حق داری .....دیگه دلم نا نداره....صداش در نمیاد.....خودمم نمیشنوم ولی مگه تو از من به خودم نزدیکتر نیستی؟؟؟خدا جونم!!!چرا جوابمو نمیدی....از 16 تیر هرماه هر هفته هر شب هر روز هر لحظه دارم صدات میکنم...دلم صدات میزنه....جواب نمیدی؟؟؟نکنه باهام قهر کردی؟؟؟دلت میاد جوابمو ندی؟؟؟جون حرمت جواب بده...خسته شدم!!!از خودم بدم میاد....از آدمای دورو برم نفرت دارم.....به هیشکی نمیتونم فکر کنم حتی اونیکه این داغو تا ابد رو دلم گذاشت.... به چی دل کوچیکمو خوش کنم؟؟؟به اونی که دیگه نیست؟؟؟به خودم که هیچی ازم نمونده؟؟یا به تو که هستی ..همیشه هستی ..اینجا تو دلم....خونه کردی...اما صدامو نمیشنوی....خیلی ازت دور شدم....دستمو بگیر دارم غرق میشم....میخوای بلند تر صدات بزنم؟؟؟آخه تو گفتی خودت گفتی من دوست دارم بندم صدام بزنه...خداااااااااااااااااااااااااااااااااااا... کمکم کن .....بیا اینم بلند ..خوبه؟؟؟
بچه ها ببخشید وبلاگم چند وقته غم نامه س ولی چی کار کنم..اینجام نگم دلم میپکه...همیشه میگم شاد باشیدو سر افرازدر پناه حق این بار میگم دلخوش باشیدو سر افراز در پناه حقی که صداتونو بشنوه....چون اگه صدامونو نمیشنید ایمانمونو از دست میدادیم...
زیباترین حرفت را بگو
شکنجه ی پنهان سکوت ات را آشکار کن
و هراس مدار از آنکه بگویند
ترانه ئی بیهوده می خوانید
چرا که ترانه ی ما
ترانه ی بیهودگی نیست
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست
حتا بگذار آفتاب نیز بر نیاید
به خاطر فردای ما اگر
بر ماش منتی است!
(مرحوم شاملو)
به نام خدا
سلام دوستان....
خوبین؟خوش میگذره با امتحانای میان ترم؟خوش به حال خودم که چیزی به اسم میان ترم برام تعریف نشدس.....البته خیلیم خوب نیستا...یکی از فوایدش اینه که یه کتاب 400 صفحهایرو که 6 بهمن امتحان دارم فقط میدونم 400 صفحه س...آهان چرا اسمش یه بار از رو جلد خوندم.....
خلاصه که دیشب رفتم یه عالمه وبلاگ سر زدم....یه عالمه کامنت گذاشتم...یه عالمه تعجب کردم از بعضی وبلاگا که این همه طرفدار داره...از حق نگذریم بعضیاش واقعا خوب بود...ولی بعضیاشم چند تا نقطه بود....من نمیدونم بعضیا مهره ی مار دارن....آخه طرف برداشته یه عالمه دریوری نوشته بعد 560 تااااااااااا کامنت داره...واقعا من دارم حروم میشم...یهو دیدین با قایقم رفتم خارج...بعد یه فرار مغز اینجا رخ میده ....ااااا طرف اصلا نمیدونه نوشته ی برگزیده یعنی چی بعد همه ی پستاش بالای 400تا کامنت داره....آی لجم گرفت...یکی دیگه انقدر غلط داشت که نمیشد خوند بعد کامنتاش سر به فلک میکشید....ما که بخیل نیستم...خدایا هر کی هر چی داره بهش ببخش.....
انقد صفحه ی کامنت باز کردم که دیگه چند تای آخرو تشخیص ندادم مال کدوم وبلاگه.....همین طوری یه چیزی نوشتم....یاد حرف آقای آزاد افتادم که گله داشت میگفت تو اصلا وبلاگارو نمیخونی بعد کامنت میذاری منم با قیافه ی حق به جانب از خودم طرفداری میکردم...راست میگفت بنده خدا.....خودمونیم نمیخونم دیگه....ولی نه میخونم ...مال اوناییکه باهاشون سلام علیک دارمو که میخونم....
اونای دیگرم خدا یاری میکنه میخونیم.....من نمیدونم تو که میخوای کامنت نذاری واسه چی میای تو.....قایق سواری خرج داره دیگه.....الان تو هر وبلاگی برین من کامنت گذاشتم.....ولی نمیدونم برا کی چی گذاشتم....به هر حال خیلی تعجب نکنید دوستای جدید.....خردادیا حال خودشونو نمیفهمن......
به نام خدا
سلام دوستان....
خوبین؟خوش میگذره با امتحانای میان ترم؟خوش به حال خودم که چیزی به اسم میان ترم برام تعریف نشدس.....البته خیلیم خوب نیستا...یکی از فوایدش اینه که یه کتاب 400 صفحهایرو که 6 بهمن امتحان دارم فقط میدونم 400 صفحه س...آهان چرا اسمش یه بار از رو جلد خوندم.....
خلاصه که دیشب رفتم یه عالمه وبلاگ سر زدم....یه عالمه کامنت گذاشتم...یه عالمه تعجب کردم از بعضی وبلاگا که این همه طرفدار داره...از حق نگذریم بعضیاش واقعا خوب بود...ولی بعضیاشم چند تا نقطه بود....من نمیدونم بعضیا مهره ی مار دارن....آخه طرف برداشته یه عالمه دریوری نوشته بعد 560 تااااااااااا کامنت داره...واقعا من دارم حروم میشم...یهو دیدین با قایقم رفتم خارج...بعد یه فرار مغز اینجا رخ میده ....ااااا طرف اصلا نمیدونه نوشته ی برگزیده یعنی چی بعد همه ی پستاش بالای 400تا کامنت داره....آی لجم گرفت...یکی دیگه انقدر غلط داشت که نمیشد خوند بعد کامنتاش سر به فلک میکشید....ما که بخیل نیستم...خدایا هر کی هر چی داره بهش ببخش.....
انقد صفحه ی کامنت باز کردم که دیگه چند تای آخرو تشخیص ندادم مال کدوم وبلاگه.....همین طوری یه چیزی نوشتم....یاد حرف آقای آزاد افتادم که گله داشت میگفت تو اصلا وبلاگارو نمیخونی بعد کامنت میذاری منم با قیافه ی حق به جانب از خودم طرفداری میکردم...راست میگفت بنده خدا.....خودمونیم نمیخونم دیگه....ولی نه میخونم ...مال اوناییکه باهاشون سلام علیک دارمو که میخونم....
اونای دیگرم خدا یاری میکنه میخونیم.....من نمیدونم تو که میخوای کامنت نذاری واسه چی میای تو.....قایق سواری خرج داره دیگه.....الان تو هر وبلاگی برین من کامنت گذاشتم.....ولی نمیدونم برا کی چی گذاشتم....به هر حال خیلی تعجب نکنید دوستای جدید.....خردادیا حال خودشونو نمیفهمن......
بسم رب الشهداءوالصدیقین
"مرگ نام حقیقی موجودی است که نام مستعار او زندگی است"
روزی آمدی...کودکی کردی...نوجوان شدی...به جنگ رفتی...دفاع کردی از من...از میهنم...از خاک خودت...بزرگ شدی....زندگی کردی...و امروز....... این بار رفتی....از جایی آمدی و اینبار به جایی بالاتر از آن پرواز کردی...پر کشیدی...آره تو مدال پرواز رو از آن خود کردی....تو قهرمان شدی...قهرمان تو امپراطور قلبمان بودی....حال تاج بر سرت نهادند....تو در حال صعود ...ما در حال نزول...تو عروج کردی...و ما فقط تو را به نظاره نشستیم....
عروج تو در واپسین ساعتهای روز 20 آذرسال1384 قلبها را آکند...
اما من دیر رسیدم به تو..به افکار تو..به عاشقانه های تو....به دستهای پرستنده ی تو...به همه چیز دیر رسیدم....حتی نتونستم برات یه کامنت بذارم....حیف!!!حیف که تو رفتی و من به گرد پاتم نرسیدم...دیشب یکی از بچه های بلاگی این خبرو بهم داد....از ته دل دلم برا خودم سوخت....صبح رفتم وصیت نامتو خوندم...باز حسرت خوردم که کاش اسم قایق کاغذی منم پیش اسم بقیه بود ...پیش اسم کساییکه باهاشون خدافظی کردی نه راستی تو به اونا سلام کردی...
همیشه تو طول زندگیم از زن بودن خودم بدم میومد..احساس میکردم همه ی خلق الله دنیا حتی خودم به خاطر مردها خلق شدن...ولی یه جمله تو بلاگت حسابی تکونم داد....رفتم تو فکر....چیزیکه اصلا دوست نداشتم حالا برام یه ارزش شده..."منزلت زن شان خداست..آفرینش و خلق کردن از صفات خداست که به زنان امانت دادواین بزرگترین ودیعی خدا در میان ما انسانهاست"این جمله یه چیزیو تو ذهنم تدائی کرد(حرمت قدر خودتو بدون................)
یه جمله دیگه که قلبمو آروم کرد"خصلت عشق نرسیدن است...و جوهر آن فراق ریسمانی که مارا به دنیا متصل میکند عشق است...قلب زخمی عشق را خدا دوست دارد."
راست میگی ما حق شمارو ادا نکردیم....کسیکه باید این فرهنگو برای ما میساخت اشتباه کرد...فرهنگ زندگیه تو باید تو قلب من تو ذهن من تو عمل من زنده بشه نه تو صفحه ی تلویزیون خونه ی من..اونم به شکل یه مریض از پا افتاده که نیاز به دعای گنهکاری مثل من رو داره.....بعدشم تبلیغ فروش سهام پتروشیمی....آخه بی انصافا اونیکه نشونش دادین تا تایم برنامه ی شبانه روزیتون پر بشه کسیه که اگه خون داده....اگه دستو پا داده...اگه دوستاش گروه گروه جلو روش رفتن رو مین حتی پلاکشونم نموند برا خاطر همین چیزایی بود که حالا دارن به تاراج میبرنش...حواستونو جمع کنین ...اینو من نباید بگم.....اینو خودتون از گلایه هاوازاشک چشاو بهونه های دل همونا باید بفهمین ..همونایی که رفتن و هنوز دارن پر میکشن تا شما به خواسته هاتون برسین....وقتی نفساش به شماره میوفته وقتی نمیتونه تو این هوا نفس بکشه ....مجبور میشه تو این هوا به پرواز در بیاد...فوت جسمت رو تسلیت اما پیوندت با ستاره ها و مهتاب رو تبریک میگم....خسته بودی میدونم ولی به جاش آروم گرفتی ژولیئس سزار...امپراطور سرزمین آبهای همیشه آبی....قهرمان پروازت مبارک
به نام خدا
سلام دوستان.....
نمی خواستم به روز کنم ولی یه نفر ازم خواست که به جای تسلیت تبریک بگم....
بسیار خوب....تولد هشتمین ستاره ی قشنگه آسمان امامت.. بزرگواری...وبخشش رو به همه ی دوست دارانش تبریک میگم....کاش فردا تو حرمش بودیم....اون حرم امن....حرمی که حتی به هواشم میتونی تکیه کنی....چه برسه به دیواراش...چه برسه به پنجره فولادش.....واای که با صفا ترین جاش صحن انقلابشه که وقتی تو صف نماز ایستادی 2 تا قبله جلو روته به هردوش تعظیم می کنی ولی در اصل یه قبله داری اونیکه از همه بزرگتره ...اونیکه همه ی این چیزارو برات یه وسیله کرده که بهش نزدیک و نزدیک تر بشی...وقتی رو به قبله ایستادی رو به گنبد فرستادشم هستی.....قبله ی اصلی رو نمیتونی ببینی ولی به جاش نمونه ی کوچیکشو میتونی ببینی...جلو چشاته..حسش میکنی...لمسش میکنی...با چشات معجزاتشو میبینی...من که دیدم ...شهریور سال 82..شب مبعث..تو صحن انقلاب..جولو پنجره فولاد...یه عالمه مریض....یه انتخاب شده...یه مرد...بعد از 2 هفته یهو چشاشو باز کرد ...نشست تو رختخوابش....فقط به طناب دستش و پنجره ها نگاه میکرد.....بعد از چند لحظه به خودش اومد ..مادرشو در آغوش کشید و گریه کرد بعد خدام حرم اومدن بردنش.....تو اون ازدحام من چه جوری تا نزدیکش رفته بودم ؟نمیدونم انگار سیل جمعیت منو برد...مریضای دیگه با حسرت بهش نگاه میکردن ولی به جاش یه نور امید تو دلشون ریشه مدووند...که آره!!!درست اومدیم ..اینجا همون جاس ......اشک از گوشه ی چشمای خستشون میغلتید و میومد پایین.....هوا سرد بود یه نسیم خنک میومد ولی جسم تو اون لحظه مال خود آدم نیست....سرمارو نمیفهمه..همه چیزتبدیل به آتیش عشق یه بزرگواریا یه بنده نواز میشه بردنش ته صحن اون بالا تو یکی از دفترا تا مردم پراکنده بشن.....ولی چه حال و هوایی بود..یادش بخیر ..یادمه من اون شبا برا جواب کنکور دعا میکردم.....امام رضا بطلب خیلی وقته دلم بهونه میگیره....خیلی باهات حرف دارم یه کوچولو گله دارم که فقط می خوام به خودت بگم ....میلادت مبارک...
1)دیدین گفتم وزیر پیشنهادی نفت رای میاره...حس شیشم که نیست حس شصتمه...
2)واقعا این رضا صادقی چرت و پرت میخونه...
3)همه جای دنیا هنوز آتیش یه جایی رو خاموش نکردن دلیلشو میفهمن..اینجا هنوز دارن رو دلیل افتادن هواپیما فکر میکنن....ملکی ایر لاین هواپیماش بهتر از c130ارتش بود...
زاده شدن بر نیزه ی تاریک
همچون میلاد گشاده ی زخمی
سفر یگانه ی فرصت را سراسر
در سلسله پیمودن.
بر شعله ی خویش سوختن
تا جرقه ی وا پسین
بر شعله ی حرمتی
که در خاک راه اش یافته اند
برده گان این چنین
آه از که سخن میگویم
ما بی چرا زنده گانیم
آنان به چرا مرگ خود آگاهان اند.
(مرحوم شاملو)
به نام خدا
سلام دوستان.....
چه طورین؟میدونم خیلی وقته به روز نکردم.....اصلا وقت ندارم خودمو به روز کنم چه برسه وبلاگم....راستشو بخواین به یه دلایلی دل و دماغ نوشتن نداشتم....ولی امشب با سر زدن به بلاگ یکی از دوستان !!نه!! آشنایان بهتره!! دلم هوای نوشتن کرد......استادا کتابارو تموم کردنو گفتن این گوی و این میدون ببینیم چی کار میکنین....خدا میدونه اقتصاده کلان که هنوز نمیونم چند فصله یا حسابداری صنعتی 1 که 4فصلشو هنوز نخوندم چه جوری باید پاس کنم!!!!!
ولی یه کم باهات حرف دارم...اولا که نمیشد اسممو نبری تو وبلاگت؟؟؟بعدشم چرا ناراحتی ..من باهات قهر نیستم تو اگه قهری با خودته...من فقط خواسته تورو عمل کردم گفتی دیدار به قیامت گفتم باشه مثل بقیه وقتا که هر چی میخواستی باید همون میشد.....اگرم منظورت دل منه که شکوندی انقدر دل منو شکوندن که برام عادی شده.....تو هم روش....نمونش همین امروز یکی به دلم یه تلنگر زد ولی چون دل من چندبار بندزده شده یهو فرو ریخت ....من از دروغ بدم میاد برا همین دروغ نمیگم.....اینو به چه زبونی بگم تا باورکنن اون چیزیکه میگم راست میگم....گفت زبونت تنده دلم ریخت ولی هیچی جواب ندادم...گفت بهم اعتماد نداری دلم ریخت ولی هیچی نگفتم...میدونی چرا چون دیگه میترسم اعتماد کنم..دست ودلم میلرزه گفت چیزایی که میگی راست میگی؟؟یعنی من به خاطر چی باید دروغ بگم؟ به خاطر کی؟...دلم شکست ولی هیچی نگفتم.......چه دلیلی داره که ............
هیچی ولش کنید حسابی درد دل کردم.....چهارمین وزیره پیشنهادی نفت فردا به مجلس میره و احتمالا رای میاره چون دیگه خیلی ضایع میشه.....
شهادت اون همه گل پرپر شده رو هم تسلیت میگم انشاالله یکی میاد سرکار که دلش براجون جوونای مردم بسوزه که هواپیمای ترابری ارتش رو با مسافر بری اشتباه نگیرن....
چشمه ها
از تابوت میجوشند
و سوگواران ژولیده آبروی جهاناند
عصمت به آینه مفروش
که فاجران نیازمندتران اند
خامش منشین خدارا
پیش از آنکه در اشک غرقه شوم
از عشق چیزی بگوی!
(مرحوم شاملو)
شادوسر افراز در پناه حق باشید.....
به نام خدا
سلام دوستان....
خیلی وقت بود به روز نکرده بودم.......الانم خیلی وقت ندارم چون فردا از 8 صبح تا 6 شب کلاس دارم...باید تا دانشگاه برم تازه جمعه هم کلاس دارم مثلا این جمعه میخواستیم با بچه های فامیل بریم کوه که نمیشه.....اشکال نداره ..علم بهتر است یا کوه....کاملا معلومه که هیچ کدوم بهتر است....چندتا تون به روز نمیکنید ..حالا مثلا امتحان میان ترم دارین چقدرم که میخونین!!!!!ای بابا مگه همه بچه های پیام نورن که درس بخونن!!!
یه شهادت در پیش داشتیم...
شهادت جانسوز حضرت امام جعفر صادق رو تسلیت عرض میکنم...خوش به حال اونیکه پاش به بقیع رسیده....خوش به حال اونیکه چشماش از پشت پنجره ها صعود کبوترای بقیع رو دیده....خوش به حال اونیکه تو اون هوا نفس کشیده....
شنیدم اونجا خانومارو تو محوطه راه نمیدن اونجام گاهی اوقات بوی تضاد میاد....بوی فرق میاد بوی برتریه انسان بر انسان میاد...یه زن با دل کوچیکش باید از دور همه چیزو تو ذهنش تدائی کنه اما.....گفتم در مورد مالیات میگم براتون اما هنوز حوصلشو ندارم که بحث سیاسی کنم......
فقط یه نکته کوچیک........
...نمیدونم مالیات بر درآمد در ایران چند درصد حقوق هر کارمند ولی اینو میدونم که tax یا همون مالیات در کشور های توسعه یافته خیلی زیاده و توکشورهای مهاجرپذیر هم کارهای دولتی مخصوص افراد همون کشور هست نه هر کسیکه پول داشته باشه پارتی داشته باشه بیادو......بگذریم اما مهمترین شغل و پر درآمد ترین شغل در این کشور ها همون شغل حفاظت از محیط زیست یا به زبون خودمون مامورین شهرداری است اما حقوق این افراد یا نه جایگاه اجتماعی این افراد تو کشور ما کجاس؟؟؟؟؟
یه ذره شعر بنویسم...
بعضیا صدای درونشونو دقیق میشنون...وبا صدایی که میشنون زندگی میکنن...بعضیا دیوونه میشن...بعضیام تبدیل به اساطیر میشن....
میدونید نرخ سپرده قانونی چیه؟یا چه بانکهایی باید این سپرده رو داشته باشن وچه بانکهایی معافن؟حالا بیا سر بهره بانکی !چه بانکهایی میگیرن چه بانک هایی نباید بگیرن؟نرخ بهره بانکی رو کی تعیین میکنه یا چی تعیین میکنه.....
ما تو نظام بانکداری کشور این قانون رو داریم که همه بانکهای تجاری مثل ملت.. ملی.. مسکن ..کشاورزی و.....باید یه درصدی از سپرده های مردم که نزد اونها امانته به دولت یه بانک مرکزی پرداخت کنن...همه ی بانکها موظف به این امرند اما بانکهای خصوصی نظیر سامان.. پارسیان و غیره معافن چراشو نمیدونم مگه این بانکها تو نظام گردش پولیه کشور دخیل نیستن مگه تو حجم پول نقش ندارن؟؟؟
حالا چرا دولت یا همون بانک مرکزی نرخ سپرده رو تغییر میده ؟وقتی نرخ رو بالا میبره یه سیاست انقباضی تو نظام اقتصادی کشور ایجاد میکنه که این امر سبب میشه پولی که نزد بانکها میمونه و اونها میتونن از این پول به عنوان وام به مردم استفاده کنن کمتر بشه در نتیجه این امر اثر مستقیم روی بهره بانکی داره و باعث سیر صعودی بهره ی بانکی میشه و سیاست انبساطی هم درست عکس این عمل را انجام میده پس با افزایش روز افزون بهره های بانکی میتونیم پی به سیاست دولت در این امر ببریم در این حالت چون حجم پول کم شده دولت مجبور به چاپ و نشر اسکناس میکنه که این در ظاهر میتونه کمک کنه اما در باطن به ضرر مردمه....
اما بهره ی بانکی کشور ما کشور های دیگه چه فرقی داره خیلی در این زمینه اطلاعاتم کامل نیست اما اینو میدونم که اگه بهره بانکی در ایران از 18%هست تااااااا24 % بانکها خصوصی توی یه کشور دیگه همین بهره بانکی در تمام بانکها یکی و حدود3%است......در مورده مالیات هم تو پست بعدی براتون صحبت میکنم..در ضمن فکر نکنید از روی یه کتاب ا کپی کردم این چکیدهایی از 2فصل اقتصاد کلان است که جالب دونستم براتون بنویسم که فکر نکنید اگر اعتراضی دارم از روی جو گرفتگیه..
شاد باشید و سر افراز در پناه حق.
به نام خدا
سلام دوستان
تو خیال کردی بری دلم برات تنگ میشه
باغ خونه بی تو خشک و بی رنگ میشه
فکر می کردی که بری دلم پر از رنج وغمه
بعد تو رنگ گلا رنگ سیاه ماتمه
تو خیال کردی بری دلم برات تنگ میشه
نمی دونستی دلم به سختیه سنگ میشه
فکر نکردی می تونم تورو فراموش کنم
مثل بادی بوزم شعلتو خاموش کنم
راه بین منو تودورترین فاصله شد
برای به هم رسیدن دلا بی حوصله شد
حالا امروزدیگه من اسم تو یادم نمیاد
دیگه حتی دل من خاطره هاتم نمی خواد
تو خیال کردی بری دلم برات تنگ میشه
نمی دونستی دلم به سختیه سنگ میشه
فکر نکردی می تونم تورو فراموش کنم
مثل بادی بوزم شعلتو خاموش کنم
میدونم توی دلت تلخترین گله هاس
حسرت وا شدنه کورترین گله هاس
تو خیال کردی بری.....
من صداتو نشنیدم نم اشکاتو ندیدم
توی آشیون قلبت من نموندم وپریدم
ولی امروز یاد عشقت منو تنها نمیذاره
لحظه های بی تو بودن تورو یاد من میاره
من همونم که چشاتو پر اشکو گریه کردم
حالا راحت شهره عشقومن نرفته بر میگردم
بر میگردم تا همیشه قدر احساسو بدونم
شایدم همیشه باید بی تو من تنها بمونم
بمونم
ولی من صداتوشنیدم نم اشکاتم دیدم
چطورین بچه ها؟آقا احسان نه کامنت میگیری نه کامنت میذاری حسابی خارجی شدی.. بابا خارجی....محمد آقا سری به قایق پاره ی ما نمیزنین هی گفتی درد دلتو اینجا بگو ما هم گفتیم ولی کو گوش شنوا نه کو چشم بینا؟؟....آقا مجید واقعا وبلاگ من مثل وبلاگ پسراس که فکر کردین من پسرم؟؟؟سحر جون عشق حسابداری صنعتی1 با میانه1 کورت کرده سر نمیزنی بابا به استاد نجفدری میگم ازت درس نپرسه؟؟؟نگار جون بازم تویه رد پا توو این وبلاگ گذاشتی؟؟بچه های وبلاگ ما 5 تا ملنگ لوس نپی یکی یدونه زشت واقعا که آخره رفاقتین البته به جز لوس!!!یه لینک جدید میذارم حتما سر بزنید.
به نام خدا
سلام دوستان..
من همان مرغم نه افزونم نه کم
قایقی سر گشته بر دریای غم
گر امیدم پیش راند یک نفس
روح دریاییم کشاند باز پس.
گر امیدم وا نهد با خویشتن
مدفن دریای بی پایان و من!
ور به خود بازم نهد دریای پیر
گو بیا امید و پارویی بگیر!
خود نه از امید رستم نی ز غم
وین میان خوش دست وپایی میزنم
من همان مرغم که پر بگشود و بست
ره ز شب نشناخت در ظلمت نشست
نه ش غم جان است و نه ش پروای نام
میزند وائی به ظلمت..والسلام
(مرحوم شاملو)
به امید اون روزیکه هر کسی برای خودش یه پارو داشته باشه..
.................شاد باشیوسرافراز در پناه حق..................
به نام خدا
سلام دوستان...خوبین؟؟؟
ولی من خوب نیستم...با یه دوست حرف زدم...یه چیزی گفت به خودم اومدم(راهو داری اشتباه میری)آره راست گفت راهمو گم کردم! این راه من نیست!من یه خلا تو زندگیم دارم که نمیخوام با هیچ چیزی پر بشه شاید اشتباهم همینه شایدم با کسای دیگه ای که حتی خودمم نمیفهمم دارم پرش می کنم....شاید اصلا خلاای ندارم !!!شاید داره با چیزای دیگه پر میشه !ولی نه انقدربزرگ هست که به این زودی ها پر نمیشه...خیلی حرفات منو برد تو فکر کاش میشد اینجا اسمتو بگم تا همه بدونن فکر آدم به سن و سال نیست....ولی من از فکر پر کردن خلا ام اونم با هر کسی اومدم بیرون....این خلا یه گودال عمیق تو جسم من ایجاد کرده کی حوصله داره این گودالو با حضور خودش پر کنه....نه اشتباه گفتم گودال تو جسمم نیست تو روحمه تو گذشتمه..گذشته مثل یه سایه س که این سایه همیشه جلوی روت روی زمین نقش میبنده همیشه جلوی چشاته وای از اون روزی که به بن بست برسی ...بیای بیای تااااا برسی به دیوار اونوقت سایه با تو یکی میشه.....نمیخوام به اون روز برسم به اون دیوار.. وقتی به بن بست میرسی که (راهو اشتباه بری)اصلا نمیدونم دارم راهیو میرم یا مثل سنگ سر جام خشک شدم....یه رفتن سنگین با یه آدم مونده سنگی.....مترسکو دیدی...یه جا خشک شده به یه جا زل میزنه..هیچی نمیگه!! از مزرعه ت از خون ت مواظبت میکنه ولی یه روز میای میبینی بلاخره کلاغا انداختنش....دو تا تعبیر داره خود من اون مترسکم که خشک شدم منتظر دسته ی کلاغام یا اونیکه خلا رو ایجاد کرد مترسکه..حالا اون رفته.. ..خونم زندگیم جوونه هام همرو کلاغا خوردن...من موندمو جای پاهای مترسک...یه بهار میخوام بایه مترسک دیگه !!نه دیگه مترسکم نمیخوام یه آدم زنده می خوام یه آدمی که فقط کلاغا ازش نترسن همه چیز ازش بترسه تنهایی..جدایی..همه چیز...نه اصلا چرا اینارو میگم..هیشکیو نمیخوام فقط بهار میخوام یه فصل جدید تو زندگیم...
درسا داره کم کم خودشو نشون میده سختیاش داره شروع میشه...
اگر به اندازه ی یک هبوط
چشمان اثیری تو را نظاره کند
دیگر تو را توانی نیست
برای گریز از وجود خویشتنت
نمی گذری از وجود خود
رها نمیکنی حیات را
زنجیر می بندی برتکه ای ازوجودخود
تکرار می کنی کسی را که با تو هست
نیست!!!
نمی توانی به تکراردروغ بگویی
که دروغ تبلور تو خواهد بود
وتبلور سقوط درخششی ایست عجیب!
گوشهایت را بگیر
به درون خود صعودکن
آیا صدای ناله ی باد را شنیدی
که پارچه های سفید را برایت پهن میکند؟
حال دریا در دلتوست
بگو که در پی گمشده ای هستی در
هجوم مصلحت خیالات نمناکت
بگو به زمین که عهد نامه اش را پاره کردی
عهد نامه ای که سراسر فرار سایه هاست
بگو که ابرها سایه خواهند شد
بگو به قلندر که سایه سار یقینم باشد
که یقینم سرشار از تمناست!
(حرمت عباسی خواه)
این دیگه سیاسی نبود البته قبلیم سیاسی نبود..لطفا برا شعرم نظر بدین
لینک دوستان
اشتراک