تعداد کل بازدید : 70039

  بازدید امروز : 3

  بازدید دیروز : 2

قایق کاغذی

 
اساس دانش، قدرت تشخیص اخلاقی و نمایاندن پسندیده آن و ریشه کن کردن ناپسند آن است . [امام علی علیه السلام]
 
نویسنده: حرمت ::: شنبه 84/9/19::: ساعت 11:45 عصر

به نام خدا

سلام دوستان.....

چه طورین؟میدونم خیلی وقته به روز نکردم.....اصلا وقت ندارم خودمو به روز کنم چه برسه وبلاگم....راستشو بخواین به یه دلایلی دل و دماغ نوشتن نداشتم....ولی امشب با سر زدن به بلاگ یکی از دوستان !!نه!! آشنایان بهتره!! دلم هوای نوشتن کرد......استادا کتابارو تموم کردنو گفتن این گوی و این میدون ببینیم چی کار میکنین....خدا میدونه اقتصاده کلان که هنوز نمیونم چند فصله یا حسابداری صنعتی 1 که 4فصلشو هنوز نخوندم چه جوری باید پاس کنم!!!!!

ولی یه کم باهات حرف دارم...اولا که نمیشد اسممو نبری تو وبلاگت؟؟؟بعدشم چرا ناراحتی ..من باهات قهر نیستم تو اگه قهری با خودته...من فقط خواسته تورو عمل کردم گفتی دیدار به قیامت گفتم باشه مثل بقیه وقتا که هر چی میخواستی باید همون میشد.....اگرم منظورت دل منه که شکوندی انقدر دل منو شکوندن که برام عادی شده.....تو هم روش....نمونش همین امروز یکی به دلم یه تلنگر زد ولی چون دل من چندبار بندزده شده یهو فرو ریخت ....من از دروغ بدم میاد برا همین دروغ نمیگم.....اینو به چه زبونی بگم تا باورکنن اون چیزیکه میگم راست میگم....گفت زبونت تنده دلم ریخت ولی هیچی جواب ندادم...گفت بهم اعتماد نداری دلم ریخت ولی هیچی نگفتم...میدونی چرا چون دیگه میترسم اعتماد کنم..دست ودلم میلرزه گفت چیزایی که میگی راست میگی؟؟یعنی من به خاطر چی باید دروغ بگم؟ به خاطر کی؟...دلم شکست ولی هیچی نگفتم.......چه دلیلی داره که ............

هیچی ولش کنید حسابی درد دل کردم.....چهارمین وزیره پیشنهادی نفت فردا به مجلس میره و احتمالا رای میاره چون دیگه خیلی ضایع میشه.....

شهادت اون همه گل پرپر شده رو هم تسلیت میگم انشاالله یکی میاد سرکار که دلش براجون جوونای مردم بسوزه که هواپیمای ترابری ارتش رو با مسافر بری اشتباه نگیرن....

چشمه ها

از تابوت میجوشند

و سوگواران ژولیده آبروی جهاناند

عصمت به آینه مفروش

که فاجران نیازمندتران اند

خامش منشین خدارا

پیش از آنکه در اشک غرقه شوم

از عشق چیزی بگوی!

(مرحوم شاملو)

شادوسر افراز در پناه حق باشید.....


 
نویسنده: حرمت ::: چهارشنبه 84/9/9::: ساعت 9:28 عصر

به نام خدا

سلام دوستان....

خیلی وقت بود به روز نکرده بودم.......الانم خیلی وقت ندارم چون فردا از 8 صبح تا 6 شب کلاس دارم...باید تا دانشگاه برم تازه جمعه هم کلاس دارم مثلا این جمعه میخواستیم با بچه های فامیل بریم کوه که نمیشه.....اشکال نداره ..علم بهتر است یا کوه....کاملا معلومه که هیچ کدوم بهتر است....چندتا تون به روز نمیکنید ..حالا مثلا امتحان میان ترم دارین چقدرم که میخونین!!!!!ای بابا مگه همه بچه های پیام نورن که درس بخونن!!!

یه شهادت در پیش داشتیم...

شهادت جانسوز حضرت امام جعفر صادق رو تسلیت عرض میکنم...خوش به حال اونیکه پاش به بقیع رسیده....خوش به حال اونیکه چشماش از پشت پنجره ها صعود کبوترای بقیع رو دیده....خوش به حال اونیکه تو اون هوا نفس کشیده....

شنیدم اونجا خانومارو تو محوطه راه نمیدن اونجام گاهی اوقات بوی تضاد میاد....بوی فرق میاد بوی برتریه انسان بر انسان میاد...یه زن با دل کوچیکش باید از دور همه چیزو تو ذهنش تدائی کنه اما.....گفتم در مورد مالیات میگم براتون اما هنوز حوصلشو ندارم که بحث سیاسی کنم......

 فقط یه نکته کوچیک........

...نمیدونم مالیات بر درآمد در ایران چند درصد حقوق هر کارمند ولی اینو میدونم که tax یا همون مالیات در کشور های توسعه یافته خیلی زیاده و توکشورهای مهاجرپذیر هم کارهای دولتی مخصوص افراد همون کشور هست نه هر کسیکه پول داشته باشه پارتی داشته باشه بیادو......بگذریم اما مهمترین شغل و پر درآمد ترین شغل در این کشور ها همون شغل حفاظت از محیط زیست یا به زبون خودمون مامورین شهرداری است اما حقوق این افراد یا نه جایگاه اجتماعی این افراد تو کشور ما کجاس؟؟؟؟؟

 من نخواستم خودش سیاسی شد....

یه ذره شعر بنویسم...

اختیاری در سفر نبود مرا 

رشته ای بر گردنم افکنده دوست

منزلم گه کعبه سازد گاه دیر

میکشد هر جا که خاطر خواه اوست

ازآخرش خوشم نمیاد 

بعضیا صدای درونشونو دقیق میشنون...وبا صدایی که میشنون زندگی میکنن...بعضیا دیوونه میشن...بعضیام تبدیل به اساطیر میشن....

 اندیشیدن به اینکه دیگر نمی خواهم به تو بیندیشم خود اندیشیدنی دیگر است پس نمی خواهم بیندیشم که نمی خواهم به تو بیندیشم...

شاد باشیدو سر افراز در پناه حق.....

 


 
نویسنده: حرمت ::: شنبه 84/9/5::: ساعت 1:21 عصر

میدونید نرخ سپرده قانونی چیه؟یا چه بانکهایی باید این سپرده رو داشته باشن وچه بانکهایی معافن؟حالا بیا سر بهره بانکی !چه بانکهایی میگیرن چه بانک هایی نباید بگیرن؟نرخ بهره بانکی رو کی تعیین میکنه یا چی تعیین میکنه.....

ما تو نظام بانکداری کشور این قانون رو داریم که همه بانکهای تجاری مثل ملت.. ملی.. مسکن ..کشاورزی و.....باید یه درصدی از سپرده های مردم که نزد اونها امانته به دولت یه بانک مرکزی پرداخت کنن...همه ی بانکها موظف به این امرند اما بانکهای خصوصی نظیر سامان.. پارسیان و غیره معافن چراشو نمیدونم مگه این بانکها تو نظام گردش پولیه کشور دخیل نیستن مگه تو حجم پول نقش ندارن؟؟؟

حالا چرا دولت یا همون بانک مرکزی نرخ سپرده رو تغییر میده ؟وقتی نرخ رو بالا میبره یه سیاست انقباضی تو نظام اقتصادی کشور ایجاد میکنه که این امر سبب میشه پولی که نزد بانکها میمونه و اونها میتونن از این پول به عنوان وام به مردم استفاده کنن کمتر بشه در نتیجه این امر اثر مستقیم روی بهره بانکی داره و باعث سیر صعودی بهره ی بانکی میشه و سیاست انبساطی هم درست عکس این عمل را انجام میده پس با افزایش روز افزون بهره های بانکی میتونیم پی به سیاست دولت در این امر ببریم در این حالت چون حجم پول کم شده دولت مجبور به چاپ و نشر اسکناس میکنه که این در ظاهر میتونه کمک کنه اما در باطن به ضرر مردمه....

اما بهره ی بانکی کشور ما کشور های دیگه چه فرقی داره خیلی در این زمینه اطلاعاتم کامل نیست اما اینو میدونم که اگه بهره بانکی در ایران از 18%هست تااااااا24 % بانکها خصوصی توی یه کشور دیگه همین بهره بانکی در تمام بانکها یکی و حدود3%است......در مورده مالیات هم تو پست بعدی براتون صحبت میکنم..در ضمن فکر نکنید از روی یه کتاب ا کپی کردم این چکیدهایی از 2فصل اقتصاد کلان است که جالب دونستم براتون بنویسم که فکر نکنید اگر اعتراضی دارم از روی جو گرفتگیه..

شاد باشید و سر افراز در پناه حق.


 
نویسنده: حرمت ::: شنبه 84/9/5::: ساعت 1:20 عصر

به نام خدا

سلام دوستان

تو خیال کردی بری دلم برات تنگ میشه

باغ خونه بی تو خشک و بی رنگ میشه

فکر می کردی که بری دلم پر از رنج وغمه

بعد تو رنگ گلا رنگ سیاه ماتمه

تو خیال کردی بری دلم برات تنگ میشه

نمی دونستی دلم به سختیه سنگ میشه

فکر نکردی می تونم تورو فراموش کنم

مثل بادی بوزم شعلتو خاموش کنم

راه بین منو تودورترین فاصله شد

برای به هم رسیدن دلا بی حوصله شد

حالا امروزدیگه من اسم تو یادم نمیاد

دیگه حتی دل من خاطره هاتم نمی خواد

تو خیال کردی بری دلم برات تنگ میشه

نمی دونستی دلم به سختیه سنگ میشه

فکر نکردی می تونم تورو فراموش کنم

مثل بادی بوزم شعلتو خاموش کنم

میدونم توی دلت تلخترین گله هاس

حسرت وا شدنه کورترین گله هاس

تو خیال کردی بری.....

 

 

من صداتو نشنیدم نم اشکاتو ندیدم

توی آشیون قلبت من نموندم وپریدم

ولی امروز یاد عشقت منو تنها نمیذاره

لحظه های بی تو بودن تورو یاد من میاره

من همونم که چشاتو پر اشکو گریه کردم

حالا راحت شهره عشقومن نرفته بر میگردم

بر میگردم تا همیشه قدر احساسو بدونم

شایدم همیشه باید بی تو من تنها بمونم

                                       بمونم

 ولی من صداتوشنیدم نم اشکاتم دیدم

 

چطورین بچه ها؟آقا احسان نه کامنت میگیری نه کامنت میذاری حسابی خارجی شدی.. بابا خارجی....محمد آقا سری به قایق پاره ی ما نمیزنین هی گفتی درد دلتو اینجا بگو ما هم گفتیم ولی کو گوش شنوا نه کو چشم بینا؟؟....آقا مجید واقعا وبلاگ من مثل وبلاگ پسراس که فکر کردین من پسرم؟؟؟سحر جون عشق حسابداری صنعتی1 با میانه1 کورت کرده سر نمیزنی بابا به استاد نجفدری میگم ازت درس نپرسه؟؟؟نگار جون بازم تویه رد پا توو این وبلاگ گذاشتی؟؟بچه های وبلاگ ما 5 تا ملنگ لوس نپی یکی یدونه زشت واقعا که آخره رفاقتین البته به جز لوس!!!یه لینک جدید میذارم حتما سر بزنید.


 
نویسنده: حرمت ::: پنج شنبه 84/9/3::: ساعت 9:6 عصر

به نام خدا

سلام دوستان..

من همان مرغم نه افزونم نه کم

قایقی سر گشته بر دریای غم

گر امیدم پیش راند یک نفس

روح دریاییم کشاند باز پس.

گر امیدم وا نهد با خویشتن

مدفن دریای بی پایان و من!

ور به خود بازم نهد دریای پیر

گو بیا امید و پارویی بگیر!

خود نه از امید رستم نی ز غم

وین میان خوش دست وپایی میزنم

من همان مرغم که پر بگشود و بست

ره ز شب نشناخت در ظلمت نشست

نه ش غم جان است و نه ش پروای نام

میزند وائی به ظلمت..والسلام

(مرحوم شاملو)

به امید اون روزیکه هر کسی برای خودش یه پارو داشته باشه..

.................شاد باشیوسرافراز در پناه حق..................


 
نویسنده: حرمت ::: پنج شنبه 84/9/3::: ساعت 9:5 عصر

به نام خدا

سلام دوستان...خوبین؟؟؟

ولی من خوب نیستم...با یه دوست حرف زدم...یه چیزی گفت به خودم اومدم(راهو داری اشتباه میری)آره راست گفت راهمو گم کردم! این راه من نیست!من یه خلا تو زندگیم دارم که نمیخوام با هیچ چیزی پر بشه شاید اشتباهم همینه شایدم با کسای دیگه ای که حتی خودمم نمیفهمم دارم پرش می کنم....شاید اصلا خلاای ندارم !!!شاید داره با چیزای دیگه پر میشه !ولی نه انقدربزرگ هست که به این زودی ها پر نمیشه...خیلی حرفات منو برد تو فکر کاش میشد اینجا اسمتو بگم تا همه بدونن فکر آدم به سن و سال نیست....ولی من از فکر پر کردن خلا ام اونم با هر کسی اومدم بیرون....این خلا یه گودال عمیق تو جسم من ایجاد کرده کی حوصله داره این گودالو با حضور خودش پر کنه....نه اشتباه گفتم گودال تو جسمم نیست تو روحمه تو گذشتمه..گذشته مثل یه سایه س که این سایه همیشه جلوی روت روی زمین نقش میبنده همیشه جلوی چشاته وای از اون روزی که به بن بست برسی ...بیای بیای تااااا برسی به دیوار اونوقت سایه با تو یکی میشه.....نمیخوام به اون روز برسم به اون دیوار.. وقتی به بن بست میرسی که (راهو اشتباه بری)اصلا نمیدونم دارم راهیو میرم یا مثل سنگ سر جام خشک شدم....یه رفتن سنگین با یه آدم مونده سنگی.....مترسکو دیدی...یه جا خشک شده به یه جا زل میزنه..هیچی نمیگه!! از مزرعه ت از خون ت مواظبت میکنه ولی یه روز میای میبینی بلاخره کلاغا انداختنش....دو تا تعبیر داره خود من اون مترسکم که خشک شدم منتظر دسته ی کلاغام یا اونیکه خلا رو ایجاد کرد مترسکه..حالا اون رفته.. ..خونم زندگیم جوونه هام همرو کلاغا خوردن...من موندمو جای پاهای مترسک...یه بهار میخوام بایه مترسک دیگه !!نه دیگه مترسکم نمیخوام یه آدم زنده می خوام یه آدمی که فقط کلاغا ازش نترسن همه چیز ازش بترسه تنهایی..جدایی..همه چیز...نه اصلا چرا اینارو میگم..هیشکیو نمیخوام فقط بهار میخوام یه فصل جدید تو زندگیم...

درسا داره کم کم خودشو نشون میده سختیاش داره شروع میشه...

اگر به اندازه ی یک هبوط

چشمان اثیری تو را نظاره کند

دیگر تو را توانی نیست

برای گریز از وجود خویشتنت

نمی گذری از وجود خود

رها نمیکنی حیات را

زنجیر می بندی برتکه ای ازوجودخود

تکرار می کنی کسی را که با تو هست

                                          نیست!!!

نمی توانی به تکراردروغ بگویی

که دروغ تبلور تو خواهد بود

وتبلور سقوط درخششی ایست عجیب!

گوشهایت را بگیر

به درون خود صعودکن

آیا صدای ناله ی باد را شنیدی

که پارچه های سفید را برایت پهن میکند؟

حال دریا در دلتوست

بگو که در پی گمشده ای هستی در

هجوم مصلحت خیالات نمناکت

بگو به زمین که عهد نامه اش را پاره کردی

عهد نامه ای که سراسر فرار سایه هاست

بگو که ابرها سایه خواهند شد

بگو به قلندر که سایه سار یقینم باشد

که یقینم سرشار از تمناست!

(حرمت عباسی خواه)

این دیگه سیاسی نبود البته قبلیم سیاسی نبود..لطفا برا شعرم نظر بدین

         


 
نویسنده: حرمت ::: چهارشنبه 84/9/2::: ساعت 9:59 عصر

به نام خدا

سلام........خوبین؟؟؟؟

لیلا دوست خوبم نمیدونم ما با این همه اختلاف نظر چرا دوست جون جونی هستیم..

من نمیگم کشورم بده یا جاهای دیگه خیلی بهتر از اینجاس...من یه ریگه این خاک و با هیچ سرزمین دیگه ای عوض نمیکنم..من وطنم و دوست دارم براش ارزش قائلم...به پرچمش احترام میذارم...سرود ملیشو حفظم....تاریخشو از زمان داریوش تاااااااااااا بیا انقلاب و جنگو از بهرم.....

میدونم ما از زیر جنگ بیرون اومدیم ولی کدوم جنگ؟؟؟جنگی که هیچ بهره ای برای ما نداشت...چرا بهره داشت این همه شهید این همه جانباز این همه ناموس از بین رفته این همه بچه متولد شده از زن ایرانی اما یه پدر که اسمش پدر نیست یه وصله ناجوره....

ما از زیر بار جنگ در اومدیم اما آیا چیزی که به دست آوردیم ارزش چیزایی که از دست دادیم و داشت؟؟؟؟

وقتی میگی ما از زیر بار جنگ در اومدیم نمیشه با یه کشور پیشرفته مقایسه بشیم این حرف یعنی اینکه اونا تکنولوژی دارن و ما...........!!!!

اون کسیکه برای خاکش رفت جنگید برای آینده خاکش رفت به میدون برای آینده بچش رفت اما چی شد..... کدوم آینده....اونیکه هنوز اثیره تا حالا فکرشو کردی وقتی اخبار ایران رو میخونه چه حسی داره.....اونیکه تو راه بیمیرستان. دکتر و دوا هزار تا صحنه نا جور میبینه فکر میکنی میتونه تو این جایی که وجودشو خانوادشو اصلا همه چیزشو گذاشته نفس بکشه ....این هوا برای اونا سنگینه!! نمیتونن نفس بکشن!!!اونا نمیتونن ما هم نمیتونیم چون به قول تو از زیر جنگ در اومدیم ولی اونایی که میخوان نفس میکشن حالشم میبرن......یه جور دیگه بگم بار حفاظت از این خاک و یه عده به دوش کشیدن و میکشن حالا اونام که برن دیگه تمومه.......تو بدترین شرایط موندن پا پس نکشیدن...اما بلاخره یه روزی میرن.

بعد از این همه وقت وزیر پیشنهادیه نفت هنوز رای اعتماد نگرفته حالا کی باید بیاد سر کار که قدر این نفت و که برا قطره قطرش خون دادیم بدونه من نمیدونم...

بگذریم.....چه خبر از امتحانای نیم ترم؟؟؟؟خوش میگذره؟؟؟امیدوارم اساتید شما مثل اساتید ما نباشن...استاد صنعتی 1 که فقط از افتخارات حسابسازیش تو شرکتای مختلف تعریف میکنه اینکه چه جوری بخش انبار کارخونه ی شکلات سازی فلان و به خاطر شکلاتای تاریخ گذشته آتیش میزنن و از بیمه خسارت دریافت میکنن.....استاد کامپیوتر به دسکتاپ میگه دکستاپ و.....بقیشو نمیگم...لابد اینم یکی از مشکلات از زیر بار جنگ در اومدنه نه؟؟؟؟؟ولی ما نزدیک 20 ساله جنگمون تموم شده.....زمان کمی نیست!!!!!!

من همان مرغم که وای آواز او

سوز مایوسان همه از ساز او

او ز شب در وای وشب دل شاد از اوست

شب خوش از مرغی که در فریاد از اوست

گاه بالی می زند در قعر آن

گاه وایی میکشد از سوز جان

خود اگر شب سرخوش از وای اش نبود لاجرم این بند بر پایش نبود.

وای اگر تابد به زندان بان ریش

آفتاب عشقی از محبوس خویش!

(مرحوم شاملو)


 
نویسنده: حرمت ::: یکشنبه 84/8/29::: ساعت 6:25 عصر

به نام خدا

سلاااااااام دوستان با وفا...واقعا هیجان زده هستم از این همه نظری که در مورد شعرم دادین...واقعا نمیدونم کدوم نظرو بخونم بی جنبه ها یه ذره کمتر نظر میدادین....واقعا که شماها آدم واز هرچی وبلاگ نویسیه سیر و پشیمون میکنین....شعر که دیگه براتون نمینویسم این از این وقتی رفیق فابریک آدم واست کامنت نذاره دیگه از دیگران چه انتظاری میشه داشت......یا یکی دیگه میگه چرا به روز نمیکنی بعد اصلا محل نمیذاره......واقعا یا شما از مریخ اومدین یا من....

بگذریم خوبین ولی میدونم چندتاتون شعرو خوندین چیزی نفهمیدین ترجیح دادین حرفی در موردش نزنین که ضایع نشین...یا خواستین حال منو بگیرین...آفرین موفق شدین.....بازم شهامت بعضیا که گفتن چیزی نفهمیدیم.......شعرای من سخت هست درک مفهومش شیر نر میخواهدو .......ولی یه ذره تمرکز ویه ذره تیز هوشی میخواد و گرنه همه شعر در مورده یه مطلب هستش و تا آخرش تغییر نمیکنه.......اصراری نیست هر کی دوست داره بخونه هر کی دوست نداره نخونه...دیگه اینکه یه ذره سیاسی بشیم....کرسیهای وزارت همچنان در دست وزرای پیشین مانده.....توی یه مملکت اسلامی با آدمای مسلمون یه افغانی میتونه به یه دختر ایرانی تجاوز کنه این یکی از ثمرات باز بودن مرزها و مهمون نوازیه ایرانی ها وپیرو عالی ترین دین خدا بودنه افغانی ها و با غیرت بودنه......

اگه این اتفاق با یه مرد امریکایی میافتادبازم همه ساکت میموندن؟؟؟؟از طرفی مشابه همین موضوع رودیشب تو اخبار با اعتماد به نفس کامل اینجور گزارش میدن(گروگانگیران یک دختر پس از 13 ساعت یا 11 ساعت دقیق نمیدونم دستگیر شدن)آخه 11 ساعت زمان کمیه و هیچ کس وقت نمیکنه کاری کنه....باز از یه شبکه دیگه صدای مصاحبه با کسایی که قرص اکستازی مصرف کردن به گوش می خوره ...انقدر لازم نیست که بگین چه حالی به آدم دست میده که اگه کسیم ندونه کنجوکاو بشه بره دنبالش اگه میخواین کاری کرده باشین برین دنبال اونایی که اینجور چیزارو از مرز رد میکنن تا مهمونیه بچه هاشون بی مزه نباشه....بگذریم ....خیلی سیاسی نمیشم چون یهو قایقم مثل پیکان میره موزه...البته بدم نیست چون مجبور میشین برا دیدنش بلیط بخرین یه خوبیم داره میتونین برا اولین بار پیکان خودروی ملی رو ببینین تو کانادا ماکسیما میره موزه تولیدش متوقف میشه مال ما پیکان بعد از 1000 سال میره موزه تازه باز تولید میشه.......حالا سمند کی میره موزه فکر نکنم به سن ما قد بده!!!!!اه اه اه اه مردم شعرای در پیتشونو مینویسن بعد به اندازه بهره بانکی کامنت دارن ما هم شعر به این قشنگی با مفهومی مینویسیم به اندازه سود بانکهای دولتی کامنت نداریم..اینم یه چشمه از حسابداری ....البته بیشتر اقتصاد کلان بود.....

بسه دیگه شاد باشیدو سر افراز در پناه حق...

 


 
نویسنده: حرمت ::: چهارشنبه 84/8/25::: ساعت 6:23 عصر

به نام خدا

سلام دوستان.......خوبین؟ما هم ای از احوال پرسیه شما!!!!!

یه چند تا وبلاگ سر زدم دیدم همه شعرای خودشونو مینویسن جو گرفتتم ..گفتم بی چاره شعرای من که تو انباری دارن خاک میخورن نمیگم شعراشون بد بودا نه به خدا خوب بود ولی چرا من شعرامو ننویسم؟؟؟؟

بیچاره اون شاملو که من یه زمانی به سبکه اون شعر میگفتم فکر کنم الان به خودش میگه حرمت عجب آدم بی معرفتی بود سبکه منو دزدید ولی ازش استفاده نکرد....الانم فکر کنم نصفه شعرامو مورچه ها خوردن...البته اینم بگما شعرام مثل خودم سیاسیه اونم از نوع خفنش بعد فکر کنم این قایقه کاغذی با اون شعرا 2 روزه سرش زیره آب بشه.....ولی وقت کنم میرم پیداشون میکنم البته فکر نمیکنم کسی چیزی سر در بیاره ولی مینویسم آخرشم مینویسم مرحوم شاملو که اگه خوب نبود به پای من نوشته نشه..........

راستی این چندتا وزارت خونه که هنوز کرسیش واسه وزرای جدید جا خالی نکرده تکلیفش چیه؟؟؟؟عیب نداره 4سال دوم انشاالله....

یه چیز دیگه قیمت کتاب از سال79 به بعد 4برابر شده با این حساب باید بریم کتابای بچه هامونو نوه هامونو بخریم که از گشنگی نمیرن.....خیلی جالبه ما هم سیاسی هم اقتصادی هم اجتماعی و هم فرهنگی داریم تشریف میاریم پایین.....

واقعا دلم واسه اونایی که کتاب مینویسن میسوزه چون کاره فرهنگیه مقدسشون به business تبدیل شده.......

بله تا اینجارو دیشب نوشتم از اینجا به بعد امروز مینویسم با این خبر که(کتابخانه قدیمی دانشکده ی حقوق دانشگاه تهران دیشب در آتش سوخت)چی باید گفت؟؟؟یه دانشگاه به اون عظمت با اون همه بودجه ای که برای جمعه هاش در نظر گرفته شده یه نگهبان نباید داشته یاشه بعد روز جمعه تا بخوای لباس شخصی میبینی!!!

اگه یه کتاب بخواد ساپورت بشه دسته هیچ بنی بشری بهش نمی رسه اما حفاظت از این منابع که همه چیز مان لزومی نداره ما که در آینده چیزی نخواهیم داشت پس حداقل یه چیزی از گذشتگانمون داشته باشیم.....ما اینجا تو مراکز علمیمون آتیش خاموش کن نداریم بعد تو کانادا اگه یه ذره غذات بسوزه پلیس میاد جریمت میکنه که چرا جون خودتو دیگرانوبه خطر انداختی فقط خودمونو گیر آوردیم..ای بابا باز سیاسی شد........خلاصه که نون یه عده از کتاب قدیمی فروشای انقلاب افتاد تو روغن اصلا شاید اونا آتیش زده باشن........عجیبا غریبا

بگذریم رفتم شعرامو پیدا کردم حالا هر دفعه یه ذرشو براتون مینویسم.....لطف کنید نظر بدین البته این شعرا مال دوران شباب هستش خیلی وقته که شعر نگفتم یعنی دستم به قلم نمیره یه دفعم سعی کردم ولی مثل اون موقع ها نشد ..تقریبا شعرا مال سال دوم دبیرستانمه که میشه به عبارتی4/5 سال پیش.......حالا یه ذرشو بخونید کیف کنین.....البته اینم بگم چند تا دونش فقط سیاسی نیست...

درآن روز که مهتاب عطش داشت

هم دوش خدا هیاهوی صلیبی یقین بود

در آن روز که مخمل آسمان فواره می خواست

مردان خدا خراش گوی خورشید را

سهل نظاره میکردند

درآن روز که بستر آسمان بیدار باش میزد

نبض آیینه های مرمری حماسه بود

درآن روز که آبشار آسمان خونابه می خواست

انکار خاک شوخ تنوره می کشید

درآن روز که طفل آسمانی شکوه مرد شدن می خواست

سینه ی مادر دیگر هوای خواب کردن نداشت

درآن روز که آستین بردگان آسمانی انتظار را خواب می کرد

سکوت نامی بی خبر ازآستانه بود

درآن روز که قدسیان آسمان معجزه را آویزه ی خیال می کردند

جدال قدم به قدم با حیات مرثیه می خواند

درآن روز که بلندترین سرود آسمانی خوانده شد

یاسها به همسایگی یگانه شعر خدا رفتند اما

ریشه هاشان پیر شده ست در هراس برادری با وظیفه ی زمین

درآن روز که فرداست

ترسم که همه

رو به سوی سلطان خدایان

طاقت خسته فروشند .....

خوب چه طور بود میدونم چیزی نفهمیدین ولی اگه سعی کنین میتونین یه کم ارتباط بر قرار کنین.به هر حال ما اینیم دیگه تو لفافه حرف دلمونو میزنیم..

منتظر نظرات قشنگتون هستم....

بفرمایید محمد آقا اینم به روز.!!!!!!!!


 
نویسنده: حرمت ::: یکشنبه 84/8/22::: ساعت 5:21 عصر

 به نام خدا

سلام دوستای خوبم

سلام غریبه....سلام رفیق نیمه راه..میدونم پستامو نمیتونی بخونی چون آدرسم و نداری ولی نخونده میدونی اینجا چه خبره.....اینجا آره همینجا ...همینجایی که هنوز آروم آروم یکی در میون داره میتپه...هنوز نبض داره ولی............کاش نداشت!!!نمیدونم حال تو ام خرابه یا نه .......ولی وقتی به خوابم میای فکر نمیکنم دیگه تو خواب بهم دروغ بگی........کاش میشد نخوابم کاش میتونستم دیگه تو سرما قدم نزنم کاش وقتی بودی زمستون نبود کاش خاطره هام مال زمستون نبود هر چند من از همه ی روزای سال خاطره دارم از همه ی کوچه خیابونای تهرون هیچ جای شهرم نمیتونم راه برم باید چشامو ببندم یا نه میتوونم با خیالت باشم ولی چه فایده(رفتن یه راه دشوار واسه هرگز نرسیدن)مسخرس......خسته شدم از این وضع خیابونا دانشگاه حتی اینجا بوی تو میاد...هیچ جایی ندارم که فرار کنم...قلبمم جوابم کرده بهم میگه برو گم شو ازت بدم میاد........یه فریاد رس میخوام ولی پیداش نمیکنم ....

در تمام شب چراغی نیست ....در تمام شهر...نیست یک فریاد

چون شبان بی ستاره قلب من تنهاست

راه من پیداست ...پای من خسته ست

پهلوانی خسته را مانم که میگوید سرود کهنه ی فتحی قدیمی را.

با تن بشکسته اش تنها

زخم پر دردی به جا مانده ست ازشمشیرودردی جان گزای ازخشم

اشک میجوشاندش در چشم خونین داستان درد

خشم خونین اشک میخشکاندش در چشم.

(ا.بامداد)

خوش به حالت که میتونی گریه کنی ......خوش به حالت که میتونی بگذری.....خوش به حالت که رفتی......ولی مهم نیست کی رفته یا کی مونده مهم اینه که یکی رفته یکیم تنها مونده......

بگذریم از شماها چه خبر؟ خوبین ؟برام دعا کنید کمکم که نمیکنید پس دعا کنید........

راستی اگه یکی یه 7610 براتون بفرسته بعد ببینید سیم کارتای ایران بهش نمیخوره چه حالی میشین؟؟؟به قول لیلا ششامون حال میاد البته از خنده....منتظر نظرات شما خواننده ی محترم هستم عجب بیماریه لا علاجیه آدم تو وبلاگ این واون بره لطف کنه وقت بذاره بعدکامنت نذاره...ای بابا ...با ما به از این باشید که با خلق جهانید.......

دست خدا پشت و پناهتون..........


 
<      1   2   3   4   5      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ